مسیحامسیحا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

مسیحا *فرشته کوچک خوشبختی*

خوش اومدین

 

 

وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

 

 

چشم زخم

 مسیحا

برای پسری می نویسم که هرکس می بینتش

دیوانه وار عاشقش می شه!!

مسیحا روی جلد مجله زیبایی

می دونم همگی دوسش خواهید داشت!

و برای این از همتون ممنونم.

 


مسابقه نی نی وبلاگ

 

یک سال با مسیحای دوست داشتنی و شیطون +آلبوم5

امروز بعد از چندماه اومدم به وبلاگت سر بزنم عزیزم. ممنونم از دوستای گلی که سراغ مارو می گرفتند.  اما چون با اینترنت گوشیم نمیتونستم وبلاگتو آپ کنم شرمنده شون شدم. این پست رو زیاد حرف نمی زنم. عکس میذارم. تا سر یه فرصت خوب بیام و کلی حرفا و خاطره ها و اتفاقارو بنویسم. همتون رو دوست دارم. با کلی تاخیر سال نو هم مبارک !!! عکسها در بقیه ش !  تحویل سال با دو عشق زندگی من عاشق نگاهتم مسیحا موتور می شود !   موزه ی دارآباد و جوجوها و مسیحا مسیحا به خرگوشا غذا میده ! ...
21 ارديبهشت 1392

حرف هایی ناگفته

    مسیحای عزیز مامان و بابا مامان و بابا دوست دارن مث همه ی بزرگترا واست بهترین ها رو انجام بدن دوست داریم جوری تربیتت کنیم که هم خودمون لذت ببریم ..هم بقیه قبل از نی نی دار شدن همه واسه تربیت بچه هاشون هزارتا نقشه می کشن. که اینجوری می کنم.. اونجوری می کنم.. اما وقتی واردش می شیم... عشقکم.. بزرگ کردن یه بچه خیلی خیلی سخت تر از اونیه که فکرشو می شه کرد. اما همه ی سختی هاش به یه لبخند تو می ارزه.   تنم می لرزه وقتی که حتی نشستی و می افتی و سرت می خوره زمین منم سعی می کنم بخندونمت تا یادت بره و گریه نکنی.. ولی غصه م م...
20 بهمن 1391

ماهی پر از اولین ها ( آلبوم 4 )

سلام به همه از همه مهربونایی که تو این مدت اومدن و به ما سر زدن و سراغمونو گرفتند ممنونیم و ببخشید که نبودم و جبران کنم. حالا اومدم با یه عالمه عکس. خدارو شکر بعد از اون سرماخوردگی سخت من و مسیحا هر دو خوبیم و دیگه مریض نشدیم. هر روزی که میگذره واسه همه عزیزتر و شیرین تر میشی. هر جا میریم دلبری می کنی و همه رو عاشق خودت میکنی. ماه اولین ها بود !! تجربه های جدیدی داشتی و من رو هر روز ذوق زده می کردی اولین حرفای معنی دار.. اولین اشاره .. اولین بازی  .. اولین دندون.. اولین کباب .. اولین زمین خوردن .. ...
6 بهمن 1391

سرماخوردگی !

آخ آخ ! چند وقته که نیومدم و واست هیچی ننوشتم. از بس درگیر سرماخوردگیت شدم عزیزم! تو مریض شدی. اونم یه سرماخوردگی سخت. با کلی سرفه و آبریزش بینی و نخوابیدن ها و دارو نخوردن ها ! فدات بشم که خیلی اذیت شدی. تازه هنوز خوب نشده بودی که منم مریض شدم و حالا دوتایی سرفه می کنیم! توی این جریانات یه اتفاق دیگه هم پیش اومد. این که : ظاهرا شما به داروی آنتی بیوتیک آزیتروماسین حساسیت داری. با خوردنش شکمت شل شد و روزی ده بار پوشکتو کثیف می کردی و به خاطر این دارو باسنت هم دچار سوختگی شد. جیگرم کباب شد. چون توی این نه ماه تا حالا پات نسوخته بود. پماد آ.د و کالاندولا و پودر بچه هیچ فایده ...
24 آذر 1391

ماه هشتم پر !

خب این ماه هم چند روزی میشه که تموم شده و باز هم مث ماههای پیش کلی کارای جدید یاد گرفتی. عاشق اینم که منو ذوق زده می کنی !! از صداهایی که در می آری از ادا و اصولات ! از همه ی دلبری هات خدایا شکر که سالمی و این ماه سرما نخوردی. البته من که حسابی از بد خوابیدنای تو بهره مند شدم !!  هر شب بیست بار بیدار میشی و هنوز نفهمیدم چی کار باید بکنم!! این ماه دیگه از اون حالت کوالا بودنت کم شده !! یعنی زیاد نمی چسبی بهم و خودت میشینی با اسباب بازی هات بازی می کنی منم عاشقانه میشینم نگاهت می کنم. یه روزایی بد غذا شده بودی. خوب فرنی و سوپ نمی خوردی ...
12 آذر 1391

مسیحا در اولین محرم

خدارو شکر می کنم برای لیاقتی که به من داده تا پسری داشته باشم و در اولین سال زندگیش لباس سقایی عزای امام حسین رو تنش کنم . خدا به همه اونایی که آرزومند داشتن فرزند هستند یه بچه ی سالم و صالح بده.   با همین عکس ها مسیحارو توی یه مسابقه شرکت دادم. امیدوارم شم هم نی نی های نازتون رو شرکت بدین و اگر هم دوست داشتین به مسیحای من رای بدین http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1409.php ...
5 آذر 1391

عکس مسیحا روی جلد مجله زیبایی

و اینک رونمایی از عکس مسیحا جونی البته خودم انتظار عکس دیگه ای رو داشتم که چاپ بشه اما خب قربونش برم در هر حالتی دلبری می کنه قابل توجه مامانایی که می خوان عکس نی نی هاشون روی جلد این مجله چاپ بشه عکسای جدید نی نی های زیر 4 سالشون رو به این ایمیل بفرستند. اگه تایید بشه باهاشون تماس گرفته میشه. shahsavan@zibae.ir ...
30 آبان 1391

القاب مسیحا جونی !!

توی همه ی روزایی که گذشت خیلی زود تو دل همه خودتو جا کردی با اینکه اسمتو مسیحا گذاشتیم اما هر کس واست یه اسمی گذاشت ! اینم از القابی که بهت دادند : بابا حمید : روزای اول بهت می گفت " انسان کوچولو " ! بعد که یه کمی توپول شدی تغییر پیدا کردی به " کولوچه " ! که این اسم رو خیلی ها استفاده کردند ! از جمله دایی رضا (دایی بابا حمید) و پسرخاله شهروز و پسرخاله شاهرخ(پسرخاله های باباحمید) و مامان شهین جونت. باباجون : از همون اول واسش " گوجولِ بابا " بودی عزیزجون : همیشه بهت می گه " جیجل " مامان شهین : کلی قربون صدقت میره و " گوزل اوغلان " هم صدات میکنه !  دایی حامد : یه جورایی...
28 آبان 1391

تولد شش ماهگی .. واکسن شش ماهگی

بالاخره نیم سالت تموم شد پسرم. مسیحای نازم حسابی بزرگ شدیا .. خودت خبر داری ؟! توی این ماه خیلی کارای جدید و حرکات محیرالعقول زدی ! البته از نظر من که مامانتم !! با هر کار کوچیکت کلی ذوق می کنم . الان دیگه می تونی بشینی اما خیلی کم و به زور خودتو کنترل می کنی که نیوفتی. یه هفته پیش هم بالاخره شست پاتو خوردی !! انقدر ذوق کرده بودم که انگار داشگاه قبول شدی !! چند روزی میشه که بهوونه گیر شدی. خیلی اذیتم می کنی عزیزم !  نمی دونم چرا .. یا واسه دندوناته که هنوز ازشون خبری نیس.. یا واسه اینه که دیگه شیرم سیرت نمی کنه.. نمیدونم... . البته یه هفته ای میشه که عزیزجونت بدون ا...
18 آبان 1391
20076 0 16 ادامه مطلب