تولد شش ماهگی .. واکسن شش ماهگی
بالاخره نیم سالت تموم شد پسرم.
مسیحای نازم حسابی بزرگ شدیا .. خودت خبر داری ؟!
توی این ماه خیلی کارای جدید و حرکات محیرالعقول زدی !
البته از نظر من که مامانتم !! با هر کار کوچیکت کلی ذوق می کنم .
الان دیگه می تونی بشینی اما خیلی کم و به زور خودتو کنترل می کنی که نیوفتی.
یه هفته پیش هم بالاخره شست پاتو خوردی !!
انقدر ذوق کرده بودم که انگار داشگاه قبول شدی !!
چند روزی میشه که بهوونه گیر شدی. خیلی اذیتم می کنی عزیزم !
نمی دونم چرا .. یا واسه دندوناته که هنوز ازشون خبری نیس..
یا واسه اینه که دیگه شیرم سیرت نمی کنه.. نمیدونم... .
البته یه هفته ای میشه که عزیزجونت بدون اجازه ی آقای دکتر بهت لعاب برنج و فرنی می ده.
فعلا روزی یه وعده. خدارو شکر که خوب می خوری.
روز واکسن :
اولین روزی بود که سوار تاکسی شدی ! بغل بابا حمید نشسته بودی و ماشینارو نگاه می کردی.
کم کم چشمات رو هم رفت و خوابت برد.. قربونت برم آخه الان وقت خوابه ؟!
باید بری سوراخ بشی !
رسیدیم... اول قد و وزن .
تا باباحمید گذاشتت روی ترازو از خواب پریدی و گریه سر دادی
البته زودی ساکت شدی و آبروریزی راه ننداختی!!بعدشم قدت رو اندازه گرفتند
مثل همیشه خدارو شکر همه چی خوب خوب .
حالا نوبت واکسن.. با ترس و لرز شلوارتو در آوردم و پاهاتو سفت گرفتم و چشمامو بستم
گریه ت رفت هوا.. باباحمید نازت کرد و آروم شدی که واکسن بعدی فرو رفت...
اشکت در اومده بود.. قربونت برم.. اشکالی نداره
زودی یادت میره.. عوضش مرد میشی .. بزرگ میشی. آفرین پسرم.
واست یه کوچولو نبات داغ درست کرده بودم . چند قولوپ خوردی و آروم شدی.
خانومی که واکسنتو زد گفت به ورزها هم می گن بهتره یه کم نبات داغ داد بعد از واکسن.
گرفتمت بغلمو دوباره با یه تاکسی برگشتیم خونه عزیز جونت.
زودی خوابوندمت با قطره ی استامینوفن بی حال شده بودی.
یه کمی هم بهونه گیر. اما خدارو شکر زیاد گریه نکردی و اذیت نشدی.
فقط یه وقتایی به خاطر درد آمپولت گریه می کردی.
اما زودی یادت رفت و عصر کلی بازی کردی و خندیدی و آواز خوندی.
شب هم باز با یه کیک کوچولو و اینبار 6 تا شمع یه تولد کوچولو گرفتیم.
شش ماهت هم فوت کردیم و هفتمین ماه زندگیت شروع شد مسیحا جونی ما.
کارت رشد مسیحا و عکس هایی از ششمین ماه زندگیت در بقیه ش
بعد از اولین غذایی که خوردی !! راضی و خوشحال !
(البته من کلی مراسم داشتم واسه این حرکت که به لطف عزیزجونت عملی نشد !
به همین عکس توی خونه ی عزیزجون بسنده می کنیم! )
خونه ی خاله بهاره . اینم نی نی باران ! دخمل خاله معصومه
عاشق آیینه بازی هستی !
(البته خود آیینه هنرمندی مامان هما می باشد !) ناگفته نمونه عکس هم هنریه ها !
مسیحا با پای واکسن خورده ی علامت زده !
مسیحا در حال خوردن نبات داغ به صورت مستقلانه ای !!
وقتی برای اولین بار پاتو خوردی ! به سرعت این لحظه ثبت شد !
مسیحا وارد ماه هفتم زندگی می شود :
کارت رشد مسیحا تا پایان ششمین ماه
نمودار وزن مسیحا
نمودار قد مسیحا