مسیحامسیحا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

مسیحا *فرشته کوچک خوشبختی*

از اول ! روز اول

1391/6/26 9:50
نویسنده : مامان هما
2,315 بازدید
اشتراک گذاری

 

پسرک ناز و شیرینم

وقتی به دنیا اومدی.. روزای اول

اونقدر درگیر بودم با بودنت

که وقت نوشتن خاطره هامونو نداشتم

حالا اومدم تا از اول برات شروع کنم

چند پست یه بار از روزای اولت می نویسم

 


 

2/1/91

روزی که رفتیم بیمارستان خیلی خسته شدیم همه .

تعریف می کنم واست...

(با عکسهایی از اولین ساعت زندگیت در بقیه ش)

 

چهارشنبه فردای روز اول سال نو بودو دکترم خانم مریم اشرفی شیفت بود توی بیمارستان بقیه الله

و به من گفته بود اگه می خوای خودم عملت کنم صبح ساعت 8 اونجا باش.

من و بابا حمید و عزیزجونت ساعت 8 رسیدیم بیمارستان

چون روز پیش 34نفر نی نی به دنیاآورده بودند تا ساعت 2.30 هیچ کسی رو پذیرش نکردند.

از دیروزش ساعت 8 شب هیچی نخورده بودم. خیلی خسته و گرسنه بودم. بیشتر نگران تو بودم که هیچی نداشتم بهت برسه !

ساعت 3 بالاخره منو صدا کردند که برم اتاق عمل.

با باباحمیدت خداحافظی کردم و آخرین عکس خانواده ی دو نفره ی ما انداخته شد !

ساعت 4.25 دقیقه صدای آروم و نازت توی اتاق عمل پیچید. دل تو دلم نبود که ببینمت. بعد از دو دقیقه آوردنت کنارم..

توی پارچه سبز پیچیده بودندت. چشات بسته بود.. پوستت سفید و سرخ بود. با یه عالمه موی سیاه ! زودی بردنت.

هنوز تو اتاق بودند همه. باز دلم هواتو کرد. بهشون گفتم یه بار دیگه بیارنت. ایندفعه صورتتو آوردند نزدیک صورتم. پوستت صورتمو لمس کرد.

بهترین لحظه ی دنیا بود. اما زود جدامون کردند.

تا بیارنت توی اتاقم 2ساعتی گذشت و تو حسابی گرسنه بودی. وقتی آوردنت یه خانوم پرستار اومد و شیر دادن رو بهم یاد داد. تورو گذاشت روی سینه م . انقدر گرسنه بودی که سریع شروع کردی به میک زدن. اما زود خسته می شدی.

فدای اون لبای کوچولوت. از اولین شیری که خوردی فیلم گرفتیم تا همیشه یادمون بمونه. خیلی شیرین بود.. برای من. و مطمئنا برای تو !

 

 

 

 

     

    پسر دوست داشتنی من . همیشه باهام بمون. 

 اولین ساعت تولد

اولین ساعت تولد

اولین ساعت تولد

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

مامان تسنیم سادات
23 شهریور 91 17:29
چه آقا پسری....
از همون اول خوردنی بودی...


ميسي خاله جونم
مامان یاشار
25 شهریور 91 11:09
ای جونم هما جون. چه شیرین کار خوبی کردی که نوشتی براش میمونه. از قول من ببوسش یه عالمه


توام ياشار ماهتو ببوس
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
25 شهریور 91 11:50
سلااااااااام عزیزم سری پیش که برات پیغام گذاشتم یادم رفته بود آدرس وبلاگ و بزارم
حالا خوشحال میشم به ما هم سر بزنی.
گل پسری تقریبا با امرعلی من همسنن فکر کنم دوستای خوبی برای هم بشن....
لینکتون کردم...


چشم عزيزم. بوس واسه اميرعلي جوني
مامان آریام
26 شهریور 91 8:54
آخی...یادش بخیر واقعا...چقدر زود میگذره...ماشاالله پسر ما از اول خوشمزه و خوردنی بود


ممنون عزیزم. بوس واسه آریام جون
سمیرا
27 شهریور 91 0:58
ای جونمممممممممممممممم
وای که چقدر آدم بعدنااااااااااااا به روز زایمانش فکر میکنه شیریننننننننننننننن ترین لحظه زندگی آدمه


واقا همینطوره . و تکرار نشدنی..
اتنا مامان روشا
27 شهریور 91 1:18
مسیحا جونم تو زیباترین دوست منی .بووووووووووووووووووووووووووووووووووووس


روشـــــــا جـــــون بـــــوس
مامان زینب خانوم
28 شهریور 91 23:03
ای جان چقدر ناناز بوده وقت تفلدشم...حوشگل چشم آبی
مامان امیرمحمد
29 شهریور 91 12:30
از همون اول اول خوردنی بود ............هزار الله اکبر ... قربونش برم ... حالا چشمهای رنگی خوشگلش به کی رفته ؟؟؟؟
زینب السادات(مامان تسنیم)
4 مهر 91 11:49
ماشاالله به پسر ناز و نمکی تون
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
4 مهر 91 12:54
سلام؛ عزیزم امیرعلی توی جشنواره آتلیه آسمان شرکت کرده ممنون میشم بهش رای بدید... امیدوارم بتونم جبران کنم... آدرس سایت و نحوه رای دادن : www.studio-sky.com سمت چپ سایت آتلیه ی لینک مشکی هست روی اون کلیک میکنی عکس تمام نی نی ها باز میشه لطفا به عکس "امیرعلی فروغی" رای بدید... مرسی عزیزم.
مامان یاشار
8 مهر 91 22:25
هما جون خوبی؟ مسیحای خوشگل خوبه؟ نیستی نگرانت شدم. ایشالا که خوب باشین
مامان میعاد
10 مهر 91 16:26
خدا خدا چه ریزه میزه
ملیکا
11 مهر 91 16:46
خیلی نازه ماشالا ماشالا


آدرس بذار سر بزنیم. ممنون عزیزم