رفتیم مشهد و اومدیم. جای شما خالی.! البته مامان هما خیلی اذیت شد. هی کمرش درد می کرد. هی سر درد می گرفت. اما کلی هوای منو داشت. باهام حرف می زد. من توی دل مامان هما احساس می کنم که چقدر دوستم داره. همش بهم می گه تو بهترین پسر دنیایی. ! از همه با ادب تر و مهربون تر و آقا تر ! احساس مامان هما به من خیلی عجیبه. هنوز نیومده کلی نگران منه. هی دستش رو می ذاره رو شکمشو بهم میگه تکون بخور پسر گلم . اما من کلی تنبلی می کنم ! مامان همای عزیزم عشقتو با تمام وجودم از همه ی وجودت احساس می کنم. بقیه ش عکس مامان هما و بابا حمید شاندیز مشهد مامان هما وقتی توپول بود !! و بابا حمید. ...