پروژه ي جدا خوابوندن مسيحا (قسمت دوم)
دیشب عجب شبی بود !
تا دو بیدار بودم. مسیحا جونم انگار تو خواب ذوق زده شده بود! هی غلت میزد.!
منم می رفتم می اومدم می چرخوندمش.
وای خدا... مردم از خستگی!
چون از تو اتاق خواب صداشو نمی شنیدم.. مجبور بودم رو زمین بخوابم..
خواب بودم... ساعت یه ربع به 3 دویاره غرغر کرد و داشت بیدار میشد..
باز بلند شدم و پستونک چپوندم دهنش که از خواب نپره !!
ساعت 4 با گریه بیدار شد و شیر خورد.
دوباره ساعت 6 بیدار شد... واااای ی ی ....
ایندفعه دیگه رفتم تو تخت خودمون.بابا حمید آوردش و همونجا شیر دادم و تا 9.30 خوابیدیم..
خدا امشب رو به خیر کنه.. کمبود خواب دااااارم....
اینم عکس از ذوق زدگی مسیحا در خواب!!
جاش باز شده هی می چرخه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی